یکی از بخش‌ های پرتنش “در یک جنگل تاریک، تاریک” زمانی اتفاق می‌افتد که لئا نور هام پس از سال‌ ها دوری، همراه چند دوست قدیمی وارد خانه‌ی شیشه‌ای در دل جنگل می‌شود. این خانه، با دیوار های شفاف و احاطه‌ شده توسط درختان انبوه، از همان ابتدا حس انزوا و ناامنی را القا می‌ کند. در طول مهمانی، شوخی‌ های دوستانه کم‌کم به تنش تبدیل می‌ شود، و لئا احساس می‌ کند که رازی در میان این جمع پنهان شده است.

یکی از صحنه‌ های کلیدی، لحظه‌ای است که نیمه‌ شب صدای پا از بیرون خانه به گوش می‌رسد. با وجود اینکه مهمانان تصور می‌ کنند این فقط توهم است، اما لئا حس می‌ کند کسی آن بیرون در حال تماشای آنهاست. چند ساعت بعد، در حالی که همه خوابیده‌اند، صدای بلندی از ورودی خانه شنیده می‌ شود و در شکسته می‌ شود. لئا از خواب می‌ پرد، اما قبل از اینکه بتواند چیزی را به‌وضوح درک کند، همه‌چیز سیاه می‌ شود.

درباره نویسنده کتاب در یک جنگل تاریک تاریک